میدونی تنهایی چیه
اینکه هر روز به رسم عادت بنویسی
شاید یکی خوشش بیاد و از نوشته هات تعریف کنه
اما تنها مجبوری تشکر کنی
گاهی جای اینکه بگی
میشه چند لحظه جای تعریف از نوشته هام خودم دوست داشته باشید نه نوشته هام
اما سکوت میکنی چون میدونی نه کسی معنای نگاهت را میفهمد و نه کسی معنای سخنانت را
پس تنها مینویسم
و ارام میروم
شاید به سرزمینی دور دست
در گذار لحظه های ابی
تنها لبخند میزنم به اسمان
شاید کسی جایی در این دنیا منتظر من باشد
شاید این تنها یک دروغ بزرگ باشد
هیچ نمیدانم
تنها میدانم
برایم دیگر مهم نیست کی به سراغم میاید و کی نمیاید انکه میاید ممنونش هستم و انکه نمیاید خوب هر جور راحت هست رفتار کند
میایم و مینویسم از احساست تنهاییم
و تنها ادمهای مجازی میخوانن و میگویند عالیست
و خیلی راحت میروند حتی نمتواند حس غم درون نگاه و نوشته هایم را بخوانند
پس بی خودی تعریف میکنند